مفهوم پیروزی در جنگ، به صورت متعارف ناظر بر موقعیتی است که یکی از طرفین حاضر در جنگ بتواند با توان نظامی بالا و استراتژی و تاکتیک‌های انجام داده خود، طرف مقابل را یا از پای در آورد یا وادار به تسلیم و تمکین کند. سیستم بکاررفته در جلب حمایت از سوی کشورهای دیگر- هم‌پیمان، دوست و سازمان‌های بین‌المللی- هم در این راستا تأثیر مستقیم داشته و می‌تواند موقعیت یک کشور را تقویت یا تضعیف کند. هرچند جنگ و نتایج آن را نمی‌توان به این موارد محدود کرد، اما باید در نظر داشت که با وجود چنین نتایج ملموسی است که می‌توان در مورد برنده یا بازنده جنگ‌های نظامی بحث کرد. در مورد جنگ یازده روزه اخیر در فلسطین میان حماس و اسرائیل، لازم است به یک نکته اساسی تاکید کرد که تا کنون هیچیک از طرفین منازعه قادر نبوده و نیستند که یکدیگر را حذف کنند یا به‌گونه‌ای مورد حمله قرار دهند که به نابودی دیگری بیانجامد. در این شرایط تنها راه‌حل منازعه راه‌حل غیرنظامی و دیپلماتیک است که در مورد مسئله فلسطین به نظر می‌رسد صاحب نظران سیاسی معتقدند با تشکیل دولت مستقل فلسطینی قابل حل خواهد بود. به صورت سنتی و مانند تجارب قبلی، بعد از آتش‌بس، طرفین منازعه خود را برنده و دیگری را بازنده دانسته اند. باید دید که در این مورد چگونه می‌توان نظر داد؟ 

تازه‌ترین جنگ میان حماس و اسرائیل روز جمعه به پایان رسید و آتش‌بس میان دو طرف برقرار گردید.این اولین بار نیست که درگیریهای نظامی میان دو طرف بوجود آمده و بدون نتیجه ملموس به آتش‌بس انجامیده است.مسئله فلسطین، همانند مسئله کردها بعد از فروپاشی امپراطوری عثمانی و به عنوان برایند دو جنگ جهانی، شکل گرفت و تاکنون بدون حصول نتیجه‌ای مشخص به قوت خود باقی است در حالیکه به صورت دوره‌ای تنش‌های نظامی میان دو طرف که از سطح و توان برابر برخوردار نیستند، همواره طرف فلسطینی را با مشکلاتی چون ویرانی مناطق مسکونی، اداری و اقتصادی، تعداد زیاد کشته و زخمی‌های ناشی از جنگ، از بین رفتن زیرساخت‌های موجود در غزه و مناطق دیگر و آوارگی تعداد زیادی از مردم به علت ویرانی‌ها و خطر جنگ روبرو کرده است و در دور اخیر تنش‌های نظامی، حدود ٢٤٠ نفر از فلسطینیان کشته و بیش از ده هزار نفر آواره شدند. به نظر می‌رسد با توجه به عدم توازن نیروهای نظامی دو طرف، موضوع فلسطین راه‌حل نظامی ندارد. 

دکتر صلاح الدین خدیو، در تحلیلی با عنوان «حماس یا اسرائیل: بازنده کیست؟» در این زمینه یادداشتی را در صفحه تلگرامی خود منتشر کرده است که با توجه به اهیمت موضوع در این یادداشت، تلاش کرده‌ام تا نگاهی انتقادی بر آن داشته باشم. 

به عنوان مدخلی بر تحلیل ناچار باید تاکید شود که تاسیس دولت اسرائیل در نتیجه روابط و مناسبات کشورهای موثر و پیروز در جنگ جهانی، به ضرورت به از بین بردن حقوق فلسطینی‌ها در داشتن دولتی مستقل انجامید. از ان دوران تاکنون به صورت پیوسته و به تناوب، مناطق مسکونی فلسطینیان کاهش پیدا کرده و روز به روز بر فشار سرزمینی و ..... به مردم فلسطین افزوده می‌شود. در این بین، عدم انسجام و درگیری نیروهای سیاسی فلسطینی با یکدیگر، مانع از وحدت رویه سیاسی و حتی نظامی میان آنها بوده و این در واقع بزرگترین عامل عدم موفقیت فلسطینیان در برابر اسرائیل بوده است. علاوه بر آنکه به نظر می‌رسد نیروهای سیاسی چون حماس و ... به علت نداشتن استراتژی منسجم ملی، بیشتر گرفتار درگیری‌های نیابتی شده و از اصل موضوع خود دور شده اند. ضمن اینکه هیچ یک از این گروه‌ها هم به تنهایی نمی‌توانند مردم فلسطین را نمایندگی کنند. به نظر می‌رسد تا این ویژگی‌ها در میان نیروهای فلسطینی وجود دارد، امکان برون رفت آنها از بحران وجود نخواهد داشت و حتی حمایت‌های بین المللی و همدردی با مردم فلسطین نیز به جایی نمی‌رسد.  

دکتر خدیو معتقد است که: " در وهله اول در یک جنگ نامتقارن میان دو طرفینی که از جایگاه نظامی به شدت نابرابری برخوردارند، ایستادگی و جان سالم بدر بردن طرف ضعیف و برقراری آتش‌بس با شرایط برابر، نوعی پیروزی برای آن محسوب می‌شود." درست است که عدم تقارن در میان دو طرف بحران برقرار است، اما باید این را نیز به عنوان محدودیت توان نظامی پیشرفته اسرائیل در نظر گرفت که قادر نیستند تا انهدام کامل مردم فلسطین جنگ را ادامه دهد. زیرا هم در داخل اسرائیل نیروهای مخالف جنگ و منتقد دولت فعال هستند، و هم جامعه جهانی با توجه به سابقه تاریخی موضوع چنین اجازه‌ای نخواهد داد. با این بخش از دیدگاه دکتر خدیو می‌توان همدل بود، اما اینکه "در وضعیت جان سالم بدر بردن طرف ضعیف و برقراری آتش‌بس" برای حماس و مردم غزه را نوعی پیروزی به شمار آورد، جای تردید است.

زیرا میزان کشته‌ها، تخریب اماکن عمومی و خصوصی و بیش از ده هزار نفر آواره، هیچ نشانه‌ای برای پیروزی یا احساس آن به شمار نمی‌رود. 

در جای دیگری تاکید می‌کنند که: "حماس تا آخرین ساعات توانست به حملات موشکی عمدتاً کم تلفات خود ادامه دهد و مخصوصا حمله به تل آویو به عنوان اقدامی نمادین، به دستاوردی استراتژیک برای آن تبدیل شد." باید خاطر نشان کرد که هر نیروی نظامی، قبل از اقدام نظامی، به پشتیبانی نیروهای خود می‌اندیشد. به عبارت دیگر، تنها در صورتی اقدام نظامی منطقی است که از وجود میزان معتنابهی از ابزار جنگی مورد نیاز اطمینان وجود داشته باشد. اگر چه حماس با شلیک موشک‌های به قول دکتر خدیو با تلفات کم، به دستاوردی در رویارویی با اسرائیل دست یافت، اما قدر مسلم به علت اینکه فاقد تکنولوژی تولید و یا استعداد مناسب مالی برای خرید مداوم آنها است، نمی‌تواند با اتکا به توان خود و با اعتماد به نفس اقدام نظامی انجام دهد. به عبارت بهتر، حماس وارد جنگی نیابتی شده است که اگر دستاورد نظامی ملموسی هم داشته باشد، برای آنها نیست. 

ممکن است تصور شود که حماس آغاز کننده جنگ باشد، اما خاتمه آن دست حماس نیست، زیرا بازیگر قدرتمندتر در این زمینه است که توان یا اراده‌ی پایان دادن به جنگ را دارد. اگر پافشاری آمریکا در پذیرش آتش‌بس از سوی اسرائیل نبود، معلوم نبود که اکنون مردم فلسطین و حماس در چه وضعیتی بودند یا اینکه باز هم می‌توانستند احساس پیروزی کنند؟ در این مورد دست اسرائیل بالاتر از حماس بوده است. از این رو به سادگی نمی‌توان از احساس پیروزی حماس صحبت کرد یا آنرا تصدیق کرد. این به معنای پیروزی اسرائیل در این جنگ نیست، چرا که علیرغم زدن ضربه‌های متعدد و موثر به اهداف نظامی و غیر نظامی که مورد انتقاد زیاد جهانی هم قرار گرفت، چون اسرائیل اجازه ان را ندارد که مردم فلسطین را کاملاً نابود کند، نمی‌تواند از پیروزی دم بزند. به اندازه‌ای که گروه‌های فلسطینی در درون ناهماهنگ و رقیب هم دیگرند، در اسرائیل نیز نیروهای موافق و مخالف دولت این کشور با یکدیگر در تعارض قرار دارند. 

اسماعیل هنیه بعد از اعلام آتش‌بس، گفت که این جنگ مفهوم معامله قرن را شکست، باید گفت که ممکن است که شکافی در آن ایجاد کرده باشد، اما به آن معنا نیست که کشورهایی که با اسرائیل روابط دیپلماتیک برقرار کردند، از آن خارج شده باشند. آینده نزدیک این را نشان خواهد داد که تا چه اندازه این تصور درست یا نادرست بوده است. این ادعای هنیه نشان دهنده آن است که جنگ برای اهداف دیگری شروع شده است و اصطلاحا نیابتی بوده است.البته این بحران حتماً بر طرح موسوم به معامله قرن تاثیر می‌گذارد. انتقادهای عربستان از مواضع جنگی اسرائیل از آن جمله است. 

دکتر خدیو می‌نویسد که: "این جنگ پس از دهه‌ها دوباره نوعی وحدت معنوی میان فلسطینیهای غزه و کرانه باختری و حتی عربهای اسرائیلی ایجاد کرد." این امر را می‌توان امری طبیعی در شرایطی تلقی کرد که شرایط جنگی برقرار است. اما به نظر می‌رسد که چون اختلافات میان احزاب و گروه‌ها هم چنان وجود دارد و تلاشی هم برای همگرایی در میان آنها وجود ندارد، چنین همبستگی‌هایی موقتی باشد و با فروکش کردن بحران، آن هم به فراموشی سپرده می‌شود.به نظر می‌رسد با خوش بینی زیادی در این موضوع بحث کرده اند. در ادامه این موضوع وی مطرح کرده است که: " در ارزیابی این جنگ نمی‌توان از یک پارامتر سیاسی مهم نیز چشم پوشید: زنده شدن مجدد مساله فلسطین در مجامع بین المللی و به حاشیه رفتن معامله قرن ترامپ و تاکید مجدد بر راه‌حل دو دولت." باید در نظر داشت که مسئله فلسطین همواره مطرح بوده است. همه روسای جمهوری آمریکا در دوران معاصر از بعد از پیدایش مسئله فلسطین، با آن درگیر بوده اند. برای صلح اسرائیل و فلسطین تلاش کرده اند و طرح‌های مختلفی را نیز به اجرا درآورده اند. در کنار این واقعیت، حمایت از اسرائیل از جمله محورهای سیاست خارجی امریکا بوده است. در جنگ اخیر نیز اقای بایدن بر این واقعیت دست گذاشته و ضمن دعوت نتانیاهو برای پذیرش صلح، از شرکت در بازسازی غزه صحبت کرده است. اما ممکن است نسبت به حماس و گروه‌های سیاسی دیگر فلسطینی چنین احساسی نداشته باشد. هنوز علیرغم توان سیاسی و نظامی آمریکا در جهان، این کشور نتوانسته است اسرادیل را در مورد تشکیل یک دولت مستقل فلسطینی مجاب کند. می‌توان ادعا کرد که این امر ناشی از توان و تاثیرگذاری لابی‌های اسرائیلی در آمریکا است. در حالیکه انجمن‌ها و گروه‌های حامی فلسطین در آمریکا بدنبال تنش‌های داخلی گروه‌های فلسطینی، در عمل از ادامه کمک‌ها به فلسطین بازمانده اند.

در نهایت و با طرح این موضوع که: "می‌توان ادعا کرد جنگ فعلی بیش از آنکه به نبردهای قبلی حماس و اسرائیل شبیه باشد، به جنگ ٣٣ روزە حزب الله و اسرائیل شباهت دارد که در آن اسرائیل بیشتر در مظان ناکامی و شکست قرار گرفت." دکتر خدیو از یادداشت خود نتیجه می‌گیرد که بازنده جنگ اسرائیل بوده است. در حالیکه تشبیه جنگ اخیر حماس به جنگ ٣٣ روزه حزب الله لبنان، چندان دقیق به نظر نمی‌رسد. زیرا در این جنگ حزب الله و اسرائیل به صورت کلاسیک با یکدیگر درگیر شدند. البته مشابهت‌هایی با هم داشتند مانند اینکه در آن جنگ هم هر دو طرف تصور می‌کردند برنده هستند، بدون توجه به تعداد زیاد کشته شدگان و خرابی‌های ببار آمده. 

به عنوان نتیجه بحث، باید تاکید کرد که مشکل فلسطین در وهله اول عدم انسجام سیاسی گروه‌های فلسطینی و دوگانگی قدرت در مناطق زیر اداره فلسطینی‌ها است. عاملی که موضوع فلسطین و گروه‌های فلسطینی را در حد ابزاری در دیپلماسی منطقه تنزل داده است و در عین حال تلاش می‌شود تا در هر بحران نظامی که روی می‌دهد، چنین برداشت شود که در هر صورت برد با فلسطینیان است. به نظر می‌رسد، در پاسخ به این مشکل، ابتدا باید فلسطینیان انسجام سیاسی خود را پیرامون اهداف مشترک و مشخصی مانند تلاش برای تاسیس دولت ملی مستقل فلسطینی بر پایه‌ی منافع ملی مردم فلسطین به جهان نشان دهند تا آنها هم حمایت‌های خود را جدیتر به عمل اورند و خواست فلسطینی‌ها را تحقق بخشند.